پرنیا

پرنیا جان تا این لحظه 8 سال و 4 ماه و 21 روز سن دارد

دختر زیبای ما

خانم کوچولوی خونه ما سلام.

هر روز شیرین کاری جدیدی یاد میگیری و خودتو بیشتر تو دل همه جا میکنی

مامان و آبا (بابا) و تیه(کیه؟) رو یاد گرفتی

تا یکی زنگ میزنه میری جلوی آیفون می استی و میگی تیه؟؟؟؟؟

 

از روی مبل در عرض 3 ثانیه میری روی اپن

خیلی راحت میری روی میز عسلی

 

اینجا تب داشتی و به شدت بیحال بودی

الانم داداش پارسا داره بوست میکنه

لباسای شما داخل لباسشویی بودن

جیغ میزدی ادههه(بده) و وقتی نمیتونستی بگیریشون گریه میکردی

 

در حال خوردن شکلات تلخ

بعد از خوردن شکلات

 

 

 

 

خونه آقاجون

خودت رفتی روی موتور پارسا نشستی.......


تاریخ : 11 آبان 1395 - 02:13 | توسط : مامان پارسا و پرنیا | بازدید : 571 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دختر 10 ماه ی من

پرنیا خانمم سلام

این اولین نوشته بعد از تولد شماست.

با اینکه 10 ماه از اومدنت گذشته ولی چون من سر کار نمیرفتم و خونه هم نمیتونستم برات بنویسم کلی خاطره و کلی عکس مونده که برات بزارم.

8 ماه و نیمه بودی که دوتا دندون دراوردی .اونم با کلی تب و گریه و بیقراری.

دوس داری غذا بخوری اما شیطنت اجازه نمیده بهت

حدود یک ماهی هست که دستتو میگیری به مبل و صندلی و پای من و بلند میشی.

عاشق ماشینای بزرگ و چرخ داداشی.

مییری داخلشون میشینی و جیغ و جیغ و جـــــــــــــــــــــــــــــــــیغ که یکی بیاد منو ببره.

سعی میکنم زود به زود بیام برات بنویسم.

اینم بگم داداش پارسا بی نهایت روی شما حساس هست.

وقتی بیرون میریم خدا نکنه یکی دست بزار بهت

جیغ میزنه خواهر منه ولش کن...........میریم هرجایی فقط باید بغل من باشی

تا یکی بغلت میکنه میگه خواهرمو بده مامانم.

بله اینقدر زیاد دوست داره خانم طلا.

 

 

 

 

 

 

 

 


تاریخ : 25 شهریور 1395 - 21:58 | توسط : مامان پارسا و پرنیا | بازدید : 584 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

وسایل پرنیا خانم

 

این عکس آخر محتویات کیف بیمارستانت هست دختر گلم


تاریخ : 12 آبان 1394 - 20:58 | توسط : مامان پارسا و پرنیا | بازدید : 647 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

چشم انتظار

سلام دختر نازم.

مامان شما ایشالله یه ماه دیگه میای پیش ما

کلی خاطرات خوب توی این مدت اتفاق افتاده که باید میومدم و برات مینوشتم منتها بخاطر شرایط جسمی نچندان مناسبم تا الان اینکار رو انجام ندادم که باید منو ببخشی.

امروز دیگه کلی تلاش کردم تا اراده کنم و برات بنویسم

از خاطرات قبل از اومدنت تا روزهای اومدنت که ایشالله نزدیکه و روزهای بزرگ شدنت.

هیچ وقت روزی که با بابایی برای سونو جنسیت رفته بودیم فراموش نمیکنم. اواسط ماه رمضان بود ، شب قدر ، قرار بود با بابایی و داداش پارسا و عمو مسلم اینا بریم لردگان ، نوبت سونو ساعت 6 بود که تا 8 و نیم طول کشید. زمانی که آقای دکتر گفتن شما دختر خانم ما هستی ........ بابایی انقده خوشحال شد که نزدیک بود اشکش در بیاد.

با اینکه دیر شده بود به سمت لردگان حرکت کردیم و بابایی تو راه همش شعر میخوند که گل دختر دارم دختر گل به سر دارم دختر.

 

یکی از روزهای خوبی که داشتیم این بود .

یکی دیگه هم این بود که با مامان جون و داداش پارسا رفتیم برات یه مقدار از لوازم ضروری مورد نیازت رو خریدم.

برای خرید تخت و کمد باید برات بنویسم که در حال حاضر ما مستأجر هستیم. با صاحبخونه صحبت کرده بودیم که تا سال آینده تمدید کنه ،قبول کرده بود اما مهر ماه که 2 ماه به تولد شما مونده بود صاحبخونه تماس گرفتن که باید خونه رو جابجا کنیم. الانم که برات مینویسم مشخص نیست بعد از 40 روزگی شما خونه رو جابه جا کنیم یا برای عید.چون دوس نداشتیم وسایلت خراب بشن ، بابایی گفت که وقتی رفتیم خونه جدید برای دخترم وسایلش رو کامل میکنم.

ما منتظر اومدنتیم دخترم


تاریخ : 12 آبان 1394 - 20:20 | توسط : مامان پارسا و پرنیا | بازدید : 667 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

به نی نی پیج خوش آمدید

به Nini Page خوش آمدید.

امیدواریم بتوانیم خدمات مطلوب و مورد نظر شما را ارائه کنیم.

ما را از نظرات خود آگاه کنید.

روابط عمومی نی نی پیج

pr@ninipage.com

این بلاگ در روز سه شنبه 12 آبان 1394 ایجاد شد.

می توانید نوشته و عکس و فیلم های مربوط به کودک خود را در این بلاگ منتشر نمائید.

اگر نیاز به راهنمائی دارید روی لینک های زیر کلیک کنید:


تاریخ : 12 آبان 1394 - 20:19 | توسط : مامان پارسا و پرنیا | بازدید : 595 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید